مناجات آخر ماه مبارک رمضان
لـحـظـات دعـا، خـدا حـافـظ روزهـای خـدا، خـدا حـافظ لحـظات غـریب قـبل سحـر بـوی افـطار هر شب مـادر ذکـرهـای نـهـفـتـه زیـرِ لب مثل تـصمـیمهای از امشب ذکرمان گـشت ربّنا، افطار پای هر سفـره آتـنا، افـطار چهقدَر با خدات کردی حال؟ پلک بر هم زنی شده شوّال چـشمهای به در، خـداحافظ لـحـظات سـحـر، خـداحافظ روزهای مـقـدس رمـضـان لحظههای غریب تا به اذان حال و احـوال قبل افطاری قــدرهـای بــلـنـد بــیــداری چهقدَر مانده است تا ساحل رمضان رفت، ای دل غافل راه بـاز است، تو نمیبـینی میـوۀ بغـض را نـمیچـیـنی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم، یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیـر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوبـاره کلاغ تا پـر و بـال در حـرم بزند توی بـابالـرضا قـدم بـزند شب بیست و نهم، چه مأیوسی تو که مثـل کـبـوتر طـوسی گـاه در پشت پنجـره فـولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن دخول، یک قدم است الـسـلام عـلـیک، دلتـنـگـم ای بـمیـرم که مـایـۀ نـنـگـم ای بـمیـرم که زائرت نشدم بیست و نُه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن |